کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد نشر شمشاد
کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد نشر شمشاد نوشتهی نویسندهی معروف فرانسوی «آنا گاوالدا» است که در سال 1999 منتشر شد. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه با عناوین «آداب دلبری در سنژرمندپره»، «باردار»، «این مرد و این زن»، «اُپل تاچ»، «امبر»، «مرخصی»، «رویداد روز»، «نخ بخیه»، «جونیور»، «سالهای بعد»، «کلیککلک» و «عاقبت کار» است. در هر کدام از این داستانها میبینیم که نویسنده باظرافت از جزئیات زندگی میگوید. جزئیاتی که معمولا از کنار آنها ساده میگذریم یا برایمان اهمیت چندانی ندارد؛ اما آنا گاوالدا با به کارگیری عشق و احساس همین مسائل به ظاهر ساده و کم اهمیت را به شکلی برای مخاطب بازگو میکند که ممکن است بعد از مدتی این حس به خواننده القا شود که چقدر ساده و راحت میتوان عاشق زندگی شد و این عشق را به انسانها تقدیم کرد.
داستانهای این کتاب کوتاه و درعینحال تاثیر گذار هستند. به طوری که میتوان هر شب یکی از این قصهها را خواند و بااحساس خوشایندی خوابید.
کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد اولین مجموعه داستان کوتاه از آناگاوالدا است که بعد از انتشار یکی از پرفروشترین کتابهای فرانسه شد. این کتاب به 27 زبان در دنیا ترجمه شده و در سال 2000 موفق به دریافت جایزهی «رادیو-تلویزیون لوکزامبورگ-لِر» شد.
داستانهای این مجموعه لحنی ساده و صمیمی دارند و خواننده احساس میکند یک دوست نزدیک کنار او نشسته و برایش داستان تعریف میکند. منتقد مجله «ماریان» دربارهی لحن و سبک گاوالدا مینویسد: «نقطه قوت آنا گاوالدا در این است که همانگونه که آدمی سخن میگوید، مینویسد و این ویژگی کیفیت کار را تضمین میکند… کلام مکتوب از کلام شفاهی پیشی نمیگیرد، از آن عقب نمیماند، آن را دو چندان نمینمایاند، بلکه به سادگی جایگزین آن میشود».در بخشی از کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد میخوانیم
زنهایی که بچه میخواهند موجودات عجیبی هستند، چون وقتی هنوز از بارداری مطمئن نشدهاند، سیل بند عشق مادری را کاملا باز میکنند تا عشق، عشق، عشق از آن جاری شود. بعد هم دیگر هرگز آن را نمیبندند.
چه موجودات عجیبی.
او هم یکی مثل بقیه. خیال میکند باردار است. حدس میزند. تصور میکند. هنوز مطمئن مطمئن نیست، بلکه تقریبا مطمئن است. باز هم چند روزی صبر میکند تا ببیند چه میشود.
میداند که قیمت تست بارداری پردیکتور ۵۹ فرانک است. تست بارداری بچهی اولش یادش نرفته. به خودش میگوید: دو روز دیگر صبر میکنم و بعد میروم سراغ تست معلوم است که منتظر نمیماند. به خودش میگوید: میارزد که ۵۹ فرانک بدهی و ظرف دو دقیقه بفهمی که بارداری یا نه.
۵۹ فرانک میدهد تا سیل بند بالاخره باز شود، چون پشت سیل بند سروصداهایی بلند شده، آب میجوشد، میچرخد و تمام اینها باعث میشود که دلش کمی درد بگیرد.
با عجله به داروخانه میرود؛ نه داروخانهی همیشگی، داروخانهی دیگری که کسی آنجا او را نمیشناسد. با بیاعتنایی میگوید: «تست بارداری لطفا.» اما قلبش میتپد.
به خانه برمیگردد. منتظر میماند. تعليق لذتبخش را ادامه میدهد. تست آنجاست، توی کیفش، روی مبل سرسرا و او قدری بی قرار است. آرامش خود را حفظ میکند. لباسهای شسته را تا میکند. دنبال بچهاش به مهدکودک میرود. با مامانهای دیگر گپ میزند. میخندد. خوشخلق است. عصرانه را آماده میکند. کره را روی نان میمالد. حواسش جمع است. قاشق مربا را میلیسد. نمیتواند از بوسیدن بچهاش خودداری کند. همهجایش را میبوسد: گردنش، گونههایش، سرش. پسرک میگوید بس کن مامان، خستهام کردی. بچه را جلو جعبهی لگو مینشاند و باز هم کمی این پا و آن پا میکند. از پلهها پایین میآید. سعی میکند کیفش را نادیده بگیرد، اما نمیتواند. بالاخره تسلیم میشود. تست را برمیدارد. بستهبندی جعبهی تست کفرش را در میآورد. با دندان جلدش را پاره میکند. طرز استفاده راکمی بعد خواهد خواند. توی لوله ادرار میکند و سرپوشش را مثل در خودکار میگذارد. توی دستش میگیرد؛ کاملا گرم است. آن را گوشهای میگذارد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.